"دل نوشته ی خودم"

ته نوشت:

خدا جونم این بازی که با من شروع کردی٬

از اول بازندش معلوم بود...

باشه بابا من باختم خوبه؟!

دیگه جلوتر نریم!

از همین جا برگردیم.

ببین! هرچی جلوتر میریم

تاریک تر و ساکت تر میشه...

اصلا تهش معلوم نیست!!!

من میترسم...

بیا برگردیم

باشه؟!

نمیدونم از کدوم ستاره میبینی منو

چشماتو میبندی و دوباره میبینی منو

پربغضه جمعه های ناگزیر و بی صدا

خیلی خستم باورم کن دنیا زندون برام........

خدا جون این دنیا همش خیانته خدا جون چرا بین ماها محبت نیست پس کی امام زمان میاد

خدا جون من خسته شدم...

اسم : گمنام
شهرت : گداي محبت 
 نام پدر : درويش تنها
نام مادر : سلطان غم
تاريخ تولد : سال غم واندوه
محل تولد : خواب هاي عشق
مدرسه : گمشده
جرم : به دنيا آمدن
تحصيلات : دانشگاه علوم عشق بازي
محکوميت : دوست داشتن
از دادگاه : دل دادگان
به دنبال چه هستي : عشقم

ارزومه!!!!!!!!!!!

ماه من ، غصه چرا ؟؟

 
آسمان را بنگر،که هنوز بعد صدها شب و روز، مثل آن روزنخست

گرم و آبی و پر از مهر، به ما می خندد

یا زمینی را که دلش؛ از سردی سرمای خزان

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت،

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست

خداجونم این دفعه نیومدم که بگم دلم گرفته

خداجونم این دفعه نیومدم که بگم باتنهاییم چیکارکنم؟

خداجونم این دفعه نیومدم که بگم دلم ازدنیاپره کی منومی بری پیش خودت؟

خداجونم این دفعه نیومدم که بگم چرا...

خـــــــــــــــــــــــداجــــــــــــــــــــــــــــونم

این دفعه فقط واسه یه چیزی اومدم

فـــــــــــــقــــــــــط به خاطرتواومدم

خدا در بتکده و مسجد نیست 

خدا در قلبی است که برای تو می تپد

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش

در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش

باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست